سفارش تبلیغ
صبا ویژن
کریم اهل بیت 

بسم رب الشهدا

اسعد الله ایامکم یا مولای یا صاحب الزمان

امشب شب میلاد کریم اهل بیت ، امام حسن محتبی علیه السلام

یه بزرگی که خیلی برام عزیزن و محترم ، امشب بهم گفتن
ما که فقیر و بیچاره ایم و کسی رو نداریم ، شما که صاحب امشب ، جدتونه
امشب برام یه دعای مخصوص کن و یه عیدی از آقا برام بگیر

خیلی خجالت کشیدم از این منتی که بر سرم گذاشته شده و افرادی مثل این بزرگوار به من التماس دعا بگن!!!

برام قصه ای رو تعریف کرد که دلم رو لرزوند
روزی یکی از کنیزان امام حسن علیه السلام یه دسته گل به حضرت هدیه می کنه
حضرت اون کنیز رو آزاد می کنند و یه باغ رو هم بهش می بخشند
اطرافیان به حضرت ایراد می گیرن که این چه کاریه ، اون فقط یه دسته گل به شما داد!
حضرت می فرمایند : (نقل به مضمون) اون در حد وسع و توانایی خودش به من هدیه ای داد
                                               من هم در حد خودم و تواناییه خودم بهش هدیه ای رو بخشیدم
                                               . . .

مولای من ما تمام محبتمون رو تمام وجودمون رو و تمام عشقمون رو پیشکش شما می کنیم
گرچه این پیشکشی ناخالصی زیاد داره ولی آقا این تمام داراییمونه
روحی و نفسی فداک

یا امام حسن ، امشب به همه اون هایی که التماس دعا گفتن و چشم به خاندان سادات و سفره کرم شما دارند هدیه ای در شان وجود پر برکتتون عطا کنید و ابروی ما رو بخرید

ولی آقا من طمعم زیاده ، طمعم زیاده چون کرم شما بی حد و حصره

آقا من این چیزایی که همه می خوان رو نمی خوام : سلامتی ، طول عمر ، رزق ، مکه ، کربلا ... هیچ کدوم رو نمی خوام ،
هیچ کدوم از این ها بدون وجود صاحب عصر ، و مالک حقیقی وجود ناچیزم شیرین نیست...
مولای من ، من امشب از کریم اهل بیت که در بخشش و جود کسی به پای او نمی رسید ، فیض زیارت چهره منور ولی و صاحبم رو می خوام و فیض زیارت حضرت رو ... زیارت حقیقی و با معرفتشون رو

الهی آمین

اللهم عجل لولیک الفرج

یاحق


نوشته شده توسط سرباز گمنام در دوشنبه 87/6/25 و ساعت 11:38 عصر
نظرات دیگران()
سر زلفت را به دو دنیا نمی دهم 

بسم رب رمضان الکریم

تو این مدت کوتاه ؛ برام تفهیم شد که من و خواسته هام هیچم

هرچی و هر کاری خودش بخواد همون میشه

و وقتی آدم دلش رو میده دست مولا و به دست های مولا اعتماد می کنه

دیگه هیچ چیزی نمی تونه این دل رو بلرزونه و از پا درش بیاره

وقتی اعتماد کردی ، دیگه هیچی نمی تونه تو و دلت رو متلاطم کنه

و این تویی که در مقابل سرکشی روزگار و نامردی های مردمش فقط لبخند می زنی

فقط لبخند می زنی به عشق دستان گرم مولات که از ترست از مکر های این روزگار ،

محکم این دست ها رو می گیری و

از ته دل به آقا می گی

یابن الحسن

مولای من

آقا ! سر زلفت به دو دنیا نمی دهم

اللهم عجل لولیک الفرج

یاحق


نوشته شده توسط سرباز گمنام در جمعه 87/6/15 و ساعت 3:58 عصر
نظرات دیگران()
سر خم می سلامت 

هوالشهید

تویه کارا که هستم ، همین که یه چیزی از خدا می خوام آناً برآورده شدنش رو می بینم!
تو انتخابات گفتم که خدا ، کارا که این جوری پیش میره ، اینقدر خوب و بی دردسر! یعنی قبولش نکردی !؟
آقا ما هنوز اینو نگفته یکی از شعبه ها منفجر شد ، حالا بیا و درستش کن و این و اون آشتی بده تازه هرچی ترکشه هم به تو بخوره ... و بعدشم که دم به دقیقه با جنابان بحث داشتیم و بماند...
حالا

این چند روزه داشتم فکر می کردم که من خیلی تو کارای فرهنگیم و به نوعی در راستای اعتلای ارزش ها خیلی وقته که داریم انجام وظیفه می کنیم ، ولی دردمند انقلاب نیستم و دردکشیده این انقلاب نشدیم
و خب.......
 طبیعیه که بعدش چه اتفاقی افتاد ...
هنوز اینو نگفته با بچه های بسیج  سر چند تا موضوع  مختلف مشکل پیدا کردیم
اردو جهادی هم که یه کم گیر کرده ، خدا بقیش رو به خیر بگذرونه
امشب اعصابم ریخت بهم از بچه بازی اینا
بسیج دیگه بسیج نیست
یا بهتر بگم بسیجیا دیگه بسیجی نیستن
ولی خب این بسیجیا محصول کجان ؟ محصول بچه های انجمن حجتیه ؟!!
 نه دقیقا تربیت شده همین بسیجن ،
یه مجموعه رو از محصولش میشه سنجید و از بازخوردش، تحلیلش کرد
بازخورد بسیج ، همین بسیجیان ،همین ماها
بسیجیایی که یه موقع هایی دلم می خواد ازشون بپرسم ببخشید کجا وایسادی آقا ؟ ملک پدریت ؟ یا پایگاه بسیج؟!!!
چه کردیم با این بسیج ...
امروز تصمیم های خوبی گرفتیم
با یه اخوی مخلصصصصصص که خدا از برادری کمش نکنه
حداقل بخش خودمون رو بکشیم بالا
از این منجلابی که بچه ها نمی فهمنن و راحت دارن توش غرق می شن نجات بدیم تا جایی که می تونیم
چرا خوابیم ؟!
چرا خوابن ؟!!!!
دلشون رو به چی خوش کردن؟؟؟
به آماراشون ؟
یا به تعداد بیشتر پسرای ریشو و دخترای چادری که بعضیاشون رو می خوام صد سال ... استغفرالله....
ماکه تازه اول راهیمو تازه داریم یاعلی رو می گیم
پس اونایی که تا حالا بودن و وظیفشون و شعارشون حفظ ارزشهای دفاع مقدس!!! بود کجان؟ ، این مدت چه کردن؟ ، که الان ما باید ترکشاش رو بخوریم!!
کجان حافظان ارزش ها؟
به قول یه مومنی خون شهدا خیلی لیزه
بعضیا بدجوری خوردن زمین و با زمین خوردنشون خیلی جاها رو به گل نشوندن
چرا ماباید الان زخم ترمیم کنیم ؟
چرا  باید ترکش جمع کنیم؟
اصلا چرا باید گارد بگیریم که ترکش نخوریم ؟
جواب این چراها کجاست ؟؟؟
نمی دونم ....

بازم بریم هی حال کنیم که وای چقدر بسیجی داریم به به...
همیشه وقتی فیلم خدافظ رفیق رو می دیدم ، به قسمتیش که موتورسوارا از کنار بچه های بسیج ایست بازرسی رد میشن و از پوشیده شدن لباساشون تعجب می کنن؛ شاکی می شدم ، می گفتم این نامردیه آخه بابا این همه بسیجیه مخلص ....
ولی الان به این صحنه که می رسه فقط اه می کشم و افسوس
کو بسیجیه مخلص
تو هر حوزه و پایگاه شاید ، احتمالا ، بلکه یه دونه بسیجی ای پیدا کنی که جزو لشکر مخلص خدا باشه تازه اونم شاید
حال بچه بسیجیا شده به ایست بازرسی وای ایول چقدر خدمت می کنیم
یا برگزاری طرح تعالی شادی و نشاط و تفریح و سر حودمون رو گول زدن و ...
یا آمار جذب بالاتر ....
یا
یا
یا ...
با خود بدبخنمم ،
 آخه بدبخت برو اول اخلاقت رو درست کن برو اول خودت رو درست کن بعد بیا به بقیه گیر بده
بدبخت ! دقیقا با خودمم ، تو که سر تا پات رو هوای نفس گرفته به چه حقی میای تو بسیج و مسئولیتم می گیری
چقدر آقای پناهیان هوار بزنه که تا هنوز گیره نفستی نیا مسئولیت بگیر اونم تو بسیج!!!؟
تو به چه حقی اسمی رو رو خودت می ذاری که مهدی باکری می ذاشت
صیاد شیرازی می ذاشت
احمد کاظمی می ذاشت
و الان
الان کسی دوست داره این اسم رو ، رو خودش بذاره !!!
بگه بسیجی و افتخار کنه ؟
ای قربون حضرت آقا  برم که از اول بسیجی بود و هست و خواهد بود
اول و آخر بسیجی یعنی حضرت آقا – روحی و نفسی فداک -
تا حالا به همه گیر می دادم که بابا نگید این جوری! بسیج این جوریا هم نیست
خیلی بدبینید دیگه ، این همه بچه مخلص
اما بعد این همه مدت حالا با نظر اون بچه مخلص هایی که اون موقع این حرف و بهم می زدن موافقم
بدبین نیستم
واقع بین شدم
اما
اما
حاشا که بسیجی میدان را خالی کند
هستیم تا آخرش
گفتم که یه فکرایی کردم که اگه عمرمون قد بده عملیش می کنم
یه فکرایی ، متفاوت از ابلاغیه های دلخوشکنک ناحیه ؛  ابلاغیه هایی که فقط می خواد آمار خودش رو بالا تر ببره!
می خوایم از این هیئتی بودن و گتره ای کار کردن و سطحی بودن در بیایم
زمان می بره ولی هستیم
اونم بد ، بد جور پای کاریم
آقا ولی خودمونیم ها بدجوری درد مند شدیم

شکند اگر سبویی سر خم می سلامت
ایناش مهم نیست
مهم اینه که یه ذره از این درد کشیدن ها و .... مورد قبول اقا بشه
اگه بشه که ما حرفی نداریم
همه بدبختیم اینه که همه اینا  یه طرف ، خوف و رجاء تایید شدن یا نشدنش  ازسوی آقا ، یه طرف دیگه 
تا یار که را خواهد و میلش به که باشد..........

یاعلی


نوشته شده توسط سرباز گمنام در دوشنبه 87/4/31 و ساعت 12:11 صبح
نظرات دیگران()
اتمام حجت 

هوالشهید

امروز 7 شهید گمنام بعد از نماز جمعه به سمت مجلس تشییع میشن

باز هم بوی یاس

اولین زائر شهدای گمنام ، حضرت زهرا (س) هستند

شهادتم تو جوونی و تو گمنامیش قشنگه، یعنی آخرشه.....

پارسال تویه میدون ولی عصر فکر می کردیم آخرین تشییع باشه
ولی از پارسال تا حالا جندین بار شهر به بوی شهدا معطر شد...

داشتم فکر می کردم چندین بار تشییع شهدا ، اونم گمنام ، اونم به فاصله کم و در عرض یکی دو سال یعنی چی ؟
اونم توی شهر معلوم الحالی مثل تهران...
شاید که شهدا میخوان شهر رو به قدومشون متبرک کنن
شایدم می خوان دل های غفلت زده رو بیدار کنند

*ولی یه احتمال دیگه که قوی تر از بقیه هم هست ، وجود داره
شاید می خوان زنگ خطر باشن ، هشدارررررر و شاید حضورشون برای اتمام حجته

و خدا به ملتی که حجت برشون تمام میشه رحم کنه ...

خدا خودش به من خواب زده و آدم هایی که خودشون رو به خواب زدن رحم کنه

یاحق


نوشته شده توسط سرباز گمنام در جمعه 87/4/7 و ساعت 10:32 صبح
نظرات دیگران()
یادواره شهدای گمنام 

بسم رب الشهدا و الصدیقین

اولین پنجشنبه فاطمیه ، دعوت شدم
مراسم یادواره شهدای گمنام بود
شهدایی که خود حضرت زهرا (س) زائرشونن
تا حالا یادواره شهدای گمنام نرفته بودم
همش منتظر اتفاق خاصی بودم یا یه حالت خاصی ،‏ یادواره شهدای گمنام حتما باید یه فرقی با بقیه یادواره ها می کرد!

و انتظار به سر آمد ...
علی رغم تدارک برنامه های مختلف توسط برگزار کنندگان ، همین که سخنرانی خواست شروع بشه برق ها رفت ! و برق اضطراری هم کار نمی کرد!!!

مسئول های برنامه به شدت مضطرب شده بودن و حسابی برنامه هاشون بهم ریخته بود
فقط نگاشون می کردم  و لبخند می زدم نمی دونم چرا خودشون رو اینقدر اذیت می کردن! صاحب مجلس یکی دیگه بود !
مداحشون نیومد ،‏بدون هماهنگی !

خیلی ها به خاطر گرما و کمی صدا از مجلس بیرون رفتن
خیلی ها هم به خاطر تاریکی اصلا داخل نیومدن
یه سری هم چون صدا بیرون پخش نمی شد ،‏اصلا متوجه نشدن که این جا برنامست!!!

تویه اون مجلس فقط یه عده خاص موندن ، نه ! یه عده خاص دعوت شدن...

و چه مراسمی شد ، چه حالی داشتن بچه ها ، صدای هق هق بچه ها از گوشه کنار سالن شنیده می شد ، عجب بزمی شده بود

و من باز هم لبخند می زدم ،‏ یادواره شهدای گمنام چقدر متفاوت بود ... !

اللهم الرزقنا توفیق شهاده فی سبیلک

یاحق


نوشته شده توسط سرباز گمنام در سه شنبه 87/2/31 و ساعت 1:56 صبح
نظرات دیگران()
عصر جمعه 

بسم الله الرحمن الرحیم

به خوبا سر می زنی مگه بدا دل ندارن

یه سرم به من بزن ای خوبه خوبا آقاجون

به جنونی بم بده حسرته عاقلا بشه

دیونم کن با چشات یوسف زهرا آقا جون

اللهم عجل لولیک الفرج

عصرای جمعه ....... چقدر سنگین و غمناکه......

یاعلی


نوشته شده توسط سرباز گمنام در جمعه 87/1/30 و ساعت 10:55 عصر
نظرات دیگران()
آقام تنهاست ! 

بسم الله الرحمن الرحیم

داشتم با بزرگی درد و دل می کردم...

گفتم : دلم خیلی برای امام زمانم تنگ شده
گفتم : تا حالا نه سرباز حقیقی آقا بودم و نه یار و همراه همیشگیشون
با آرامش خاصی نگاهم کرد و منتظر ادامه صحبت من ،
گفتم : حقیقتا و واقعا دیگه نمی خوام آقام رو تنها بذارم ، می خوام دعای عهدی که می خونم حقیقی باشه ،
تا حالا هر چی آقا رو تنها گذاشتم بسه ، دیگه نمی خوام تنهاشون بذارم.
با نگاه آرام همیشگیش لبخندی زد و گفت :
فقط .
.
.
.
فقط گناه نکن
.
.
گفت : اون لحظه ای که تو به سمت گناه می ری ، تنهاترین لحظات حضرته
وقتی تو غفلت می کنی و دستت رو از دست مولا بیرون می کشی ، اون لحظه است که آقا رو تنها گذاشتی
اگه می خوای دستت همیشه توی دستای گرم مولا بمونه

...

گناه نکن

 یا الله مددی 

یاعلی


نوشته شده توسط سرباز گمنام در یکشنبه 87/1/18 و ساعت 2:39 عصر
نظرات دیگران()
   1   2      >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
کریم اهل بیت
سر زلفت را به دو دنیا نمی دهم
سر خم می سلامت
اتمام حجت
یادواره شهدای گمنام
عصر جمعه
آقام تنهاست !
می آیی؟!
بسم الله
[عناوین آرشیوشده]
طراح قالب: رضا امین زاده** پارسی بلاگ پیشرفته ترین سیستم مدیریت وبلاگ
بالا