سفارش تبلیغ
صبا ویژن
انفجار 

هوالشهید

بدجوری شاکی شدم

یا شایدم ، واقعا برای اولین بار واقعا کم آوردم

فقط داد می زدم نه از سر بی احترامی ، نه ! از سر درد

داد می زدم و به امام زمان شکایتام می گفتم

اونقدر خسته شده بودم و جونم به لبم رسیده بود که از اهل خونه غافل شدم و... تا حدود زیادی تابلو....

شاکی بودم از این که چرا آقا دستم رو نمی گیره یا بهتر بگم چرا بهم نمی فهمونه که دستم رو گرفته

از خیلی چیزا گفتم ، خیلی چیزایی که همیشه سعی کردم برام مهم نباشن

اما دیگه طاقتم طاق شده بود...

گریه کردم

آه کشیدم

شکایت کردم

التماس کردم

...

نتیجه کار و دعا و ... فعلا معلوم نمیشه

اما

آروم آروم شدم ، حداقل الان مطمئنم که آقا نگام میکنن

دلم قرص شد

دلم اونجوری که باید بشه شد...

علی علی


نوشته شده توسط سرباز گمنام در یکشنبه 87/5/6 و ساعت 9:11 صبح
نظرات دیگران()

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
کریم اهل بیت
سر زلفت را به دو دنیا نمی دهم
سر خم می سلامت
اتمام حجت
یادواره شهدای گمنام
عصر جمعه
آقام تنهاست !
می آیی؟!
بسم الله
[عناوین آرشیوشده]
طراح قالب: رضا امین زاده** پارسی بلاگ پیشرفته ترین سیستم مدیریت وبلاگ
بالا